غلامعلی رجایی در سالهای پایانی عمر مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی از نزدیکترین مشاوران او بوده و شاهد زنده بسیاری از رخدادهای تاثیر گذار یک دهه گذشته است. روایت دست اول او از ثبت نام در دقایق پایانی هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ و نیز رد صلاحیت دور از انتظار او، همچنان شنیدنی است؛ «آنروز مردم از شادی میرقصیدند و جیغ میزدند. بعدا گفتند این افراد را خودشان فرستادند. اما من شهادت میدهم تا لحظات آخر مشخص نبود آقای هاشمی برای ثبتنام ریاست جمهوری اقدام کنند.» اینها سخنان دکتر «غلامعلی رجایی»، مشاور فرهنگی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی است. در ادامه گفتوگوی فراز با آقای رجایی را بخوانید.
من راوی اول ثبت نام آیت الله رفسنجانی بودم و خاطرم هست که در وبلاگم منتشر کردم که بیست هزار بازدید کننده داشت، که ایشون به آقا اطلاع دادند و پاسخی دریافت نکردند بعد مشغول استراحت شدند، ساعت 4:30 آقای حجازی خبر دادند که برویم، حاج آقا ساعت نزدیک به 6 بود که با محافظین و ما به وزارت کشور رسیدند و من هرگز آن روز از خاطرم نمی رود، همه ماشین ها وقتی ماشین حاج آقا را می دیدند می ایستادند و ابراز خوشحالی می کردند، بسیاری بی اختیار جلوی ماشین ایشان می رقصیدند که حاج آقا آمده اند، البته بعدها شایعه کردند که خود ما این افراد را برای خوشحالی جمع کردیم که من شهادت می دهم تا ساعت 5:20 دقیقه هیچ کسی اطلاع نداشت که قرار است آیت الله هاشمی وارد عرصه شود، البته که ایشان قبلا به شوخی گفتند که می آیند و قبولشان نمی کنند و پیر شده اند…..
خیر، من تنها کسی بودم که پشت سر ایشان بودم، حتی عکس هم نداشتند و فقط شناسنامهشان همراهشان بود، برگشتند منزل…
در شورای نگهبان مسئله مطرح شده بود، من پنج شش بار با سخنگوی شورا، کدخدایی چالشی داشتم که گفتندوزیر اطلاعات وقت (مصلحی) نیامده، گفتم آمده، گفتند درباره مسائل منطقه تحلیل کرده، من گفتم بررسی صلاحیت خبرگان ربطی به مناطق ویژه ندارد.
بله، گفتند مسئله هاشمی مطرح نبوده گفتیم مطرح بوده، مصلحی و معاونینش آمدند ، من گفتم برای چی آمدید؟ گفتند آمدیم از هاشمی اطلاعات بگیریم و من گفتم کسی از شما اطلاعات نخواسته و اگر هم خواسته باشند باید تنها می آمدید، و ایشان شروع کردند با مهدی هاشمی حرف زدن که من گفتم اینجا پرونده اکبر هاشمی مطرح است نه مهدی هاشمی حرفهایت را بزن و برو بیرون.
گفته بودند که ایشان لحظه به لحظه رایاش دارد بیشتر می شود و تلویحا گفته بودند راه کم هزینه تر این است که صلاحیتشان از همان ابتدا تائید نشود.
بله، خود ایشان می دانستند که رد صلاحیت می شوند، می خواستند هزینهاش را ایشان ندهند، شورای نگهبان اصولا می گوید نیایید که صلاحیتتان تائید نمی شود مانند همان چیزی که به احمدی نژاد گفته اند. روحانی را هفت صبح فرستادند منزل هاشمی که به آیت الله بگوید به من گفته اند به شما بگویم که انصراف دهید چون رد می شوید که ایشان هم گفته بودند پیغامت را رساندی، ممنون می توانی بروی. البته خانواده ایشان اولین بار که شنیدند بنده این موضوع را افشا کرده ام گله کردند که مسئله محرمانه است و من گفتم این مباحث باید در تاریخ بماند، در همان روز ساعت نه صبح لاریجانی به دفتر آمد من از ایشان استقبال کردم و رفتیم در اتاق حاج آقا وقتی حاج آقا آمدند من بیرون رفتم و بعد که تمام شد جلسه اشان من از چشمان لاریجانی متوجه شدم به نتیجه مطلوبش نرسیده، از حاج آقا پرسیدم گفتند به من می گویند انصراف بدهم و من قبول نکردم گفتم مردم چی می گویند، می گویند چرا آمد که حالا انصراف بدهد، بعد شاهد بیانیه شورای نگهبان بودیم که من به آیت الله هاشمی گفتم چقدر بد شد و ایشان با همان حاضر جوابی خاص خودشان گفتند اتفاقا خیلی هم خوب شد.
بعدش متوجه شدم با رهبری هم صحبت هایی شده بود که ایشون گفته بودند که با آمدنم حماسه ای اتفاق می افتد، هاشمی در سن هشتاد و خورده ای سالگی واقعا دنبال رئیس جمهور شدن نبود با اینکه بسیار سرحال بودند ولی عطش قدرت نبودند فقط می خواستند همان حماسه اتفاق بیفتد، من با ایشان کیش رفتم در دریا شنا می کردند و یک پزشک گفته بودند که قلب یک جوان بیست ساله را دارند.
پروسه مرگ هاشمی پروسه ای است که پرونده اش هنوز باز است و به زمان نیاز دارد ولی آدمی مانند هاشمی اگر ناتوان بود خود را در یک چنین موقعیتی قرار نمی داد، ایشان در آن زمان با همسر امام ملاقات کردند وهمسر امام گفته بودند که امام انقلاب را به شما و آیت الله خامنه ای سپرده اند می خواهید چه کنید؟ آیت الله سیستانی از ایشان خواسته بودند وارد عرصه شوند.
ما انقدر ریز نمی شدیم اما می دانستم که در امور اخبار هستند و برایشان خبرها مهم بود و اتفاقاتی که می افتاد در جریان قرار می گرفتند، حتی ما راجع به جوک هایی که ساخته می شد هم اطلاع داشتند.
راستش ما مکتوب به ایشان رائه می کردیم اما روحیاتشان هم شوخ طبع بود، یادم می آید در عراق شخصی بود که عمامه پوش بود و شباهت داشت به ایشان وقتی من بردم به ایشان نشان دهم گفتند قبلا دیدم، من حتی شوخی های اقوام با هم را نیز به نظرشان می رساندم.
خیر، سطحشان این نبود و البته رابطه ما هم با ایشان به این شکل نبود که بخواهیم راجع به ریز این مباحث با هم صحبت کنیم، ایشان ملاقات های متعددی داشتند و همواره در حال کار کردن بودند.
خیر، فقط یک بار به حاج آقا گفتم که در وبلاگم منتشر کردم که ایشان با خنده گفتند چطور جرات کردی آن را بر نداری، گفتم من نگه داشتم، دادستانی به همه گفته بودند این مطلب برداشته شود که ایشان اشاره کرده بودند که پدرشان گفته اندآیت الله هاشمی شایستگی رهبر شدن را دارند، من در کتابم با نام "سال های آخر" و قبلش در کتاب "سرو همیشه ایستاده" حاصل ده سال همکاری من با حاج آقا بود را آوردم اما در کتاب آخر من گفتند ممیزی شد و هر چه ما گفتیم در کتاب فبلی ام که مجوز گرفته آمده است و در سایت ها هست گفتند خیر، شامل ممیزی می شود و باید درآورده شود.
من می دانم که آیت الله روحانی با اتکا به ایشان ، سیدحسن و خاتمی رای آورد، پیشنهاداتی حتما می شد ولی من در ریز مسائل نبودم، حتی راجع به خود من رزومه دادم و البته حاج آقا گفتند من بنا ندارم که به روحانی مشورت دهم، البته 35 سال حاج آقا با روحانی روابط تنگاتنگ داشته است ولی اینکه اگر حاج آقا پیشنهادی داده باشد و عملی شده باشد را من در جریان نیستم، البته خاطرم هست که روحانی گفته بود که حتما معاون اول عارف را برمی گزیند که بعد که اتفاق نیفتاد حاج آقا گفتند چرا این انتخاب را نکردی؟ و طبیعتا روحانی جواب قانع کننده ای نداده بودند.
چون حاج آقا سال ها رئیس مجلس خبرگان بوده درباره حوزه تهران نظراتی داشته اند و با برخی هماهنگی هایی صورت گرفته بوده، راجع به این مسائل با من صحبتی نمی شد، ایشان بعد از اینکه نماینده اول تهران شد برای ریاستشان موانعی ایجاد شد که روز رای گیری بیست نفر از رای ها عوض شد و مثل اینکه گفته بودند که نباید به هاشمی رای دهند، ایشان گفتند باید قدر همان بیست و خورده ای نفر را که رای دادند باید دانست چون گفته بودند در صندوق دست خط هایشان بازبینی می شود و باید جواب پس دهند.
قطعا همین طور است، امام را ملاحظه کنید، امام در نجف یک گونه است و در پاریس یک جور ولی یک نگاه کلی داشتند که مثلا مردم رعیت نمی دانستند، به نظر من بعد از اینکه حاج آقا از ریاست کنار آمد از این طرف میز نگاه می کرد و نگاه منتقد داشت و به رهبری هم می گفت. ایشان به شکلی دستیار امام محسوب می شدند، اما قاعدتا نگاه هشت سال ریاست جمهوری هاشمی فرق داشت.
بله، ایشان خودشان را مبرا از خطا نمی دانستند و همواره می گفتند من هم خدمت داشتم و هم خطا ولی بیشتر باز نکردند من در کتاب "در آینه" 30 مصاحبه با ایشان کردم، یکی از سئوالاتم دوست داشتم این باشد که خود حاج آقا خود را نقد کنند، وصیت نامه نوشتند و دوست دارند کجا دفن شوند که این سئوال ها را زمان نگذاشت که بتوانم بپرسم و البته شرم و حیا هم یکی دیگر از عواملی بود که باعث شد من نتوانم بپرسم اما این نکته را به شما عرض کنم که کمتر از ایشان شنیدم که بگویند خطا کردم.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟